جدول جو
جدول جو

معنی واکسن زدن - جستجوی لغت در جدول جو

واکسن زدن(فَ دَ)
تزریق واکسن. رجوع به واکسن شود
لغت نامه دهخدا
واکسن زدن
مایه زدن تزریق واکسن تلقینح کردن
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
فرهنگ لغت هوشیار
واکسن زدن
تلقيحٌ
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به عربی
واکسن زدن
Vaccinate
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
واکسن زدن
vacciner
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
واکسن زدن
vaccinare
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
واکسن زدن
vacinar
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واکسن زدن
vacunar
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
واکسن زدن
szczepić
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
واکسن زدن
вакцинировать
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به روسی
واکسن زدن
вакцинувати
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
واکسن زدن
vaccineren
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
واکسن زدن
impfen
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
واکسن زدن
टीका लगाना
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به هندی
واکسن زدن
টিকা দেওয়া
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واکسن زدن
ٹیکہ لگانا
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به اردو
واکسن زدن
ฉีดวัคซีน
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
واکسن زدن
memvaksinasi
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واکسن زدن
לחסן
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به عبری
واکسن زدن
ワクチン接種する
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
واکسن زدن
chanjo
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
واکسن زدن
예방접종하다
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
واکسن زدن
aşı yapmak
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
واکسن زدن
接种
تصویری از واکسن زدن
تصویر واکسن زدن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آن که واکس بروی کفش زند. واکسی. واکس زننده
لغت نامه دهخدا
(صِ لَ / لِ گِ رِ تَ)
وارونه زدن. سرنگون کردن. زیر و بالا کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ)
واکسن زدن. تزریق واکسن. رجوع به واکسن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَدَ)
واکس بروی کفش مالیدن. کفش را با واکس برّاق و تابان کردن. رجوع به واکس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واکس زن
تصویر واکس زن
مومه زدن واکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکس زده
تصویر واکس زده
باواکس براق کرده (کفش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارون زدن
تصویر وارون زدن
واژگون شدن سرنگون شدن: (ز خشم تو وارون شود خصم والا زعفو تو والا شود بخت وارون) (سوزنی)، دیگرگون شدن تغییر یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکسن زنی
تصویر واکسن زنی
مایه زنی عمل واکسن زدن تلقیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکس زدن
تصویر واکس زدن
مومه زدن اندودن بامومه با واکس براق کردن (کفش)
فرهنگ لغت هوشیار